ستاره باران

هرچی دلت می خواد

ستاره باران

هرچی دلت می خواد

مَثَل پشه

(إِنَّ اللَّهَ لاَیَسْتَحْىِى اءَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَاءَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعْلَمُونَ اءَنَّهُ ا لْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَاءَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَ آ اءَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاًیُضِلُّبِهِى کَثِیرًا وَیَهْدِى بِهِى کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِى إِلا ا لْفَسِقِینَ.)
((
خداوند از این که (به موجودات ظاهراً کوچکى مانند) پشه و حتى کمتر از آن ، مثال بزند، شرم نمى کند. (در این میان ) آنان که ایمان آورده اند، مى دانند حقیقتى است از طرف پروردگارشان ، و امّا آنها که راه کفر را پیموده اند، (این موضوع را بهانه کرده ،) مى گویند: منظور خداوند از این مثل چه بوده است ؟! (آرى ،) خدا جمع زیادى را با آن گمراه و گروه بسیارى را هدایت مى کند، ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد!)).

  

زد به لا یَسْتَحْیى آن شاه اجل

 

بر بعوضه اهل دنیا را مثل

 

پس به مافوقش که آن بال بقّ است

 

نیست ممنوع آن مثالى کز حقّ است

 

کافران گویند زان مقصود چیست

 

غیر دنیا و اهل آن مقصود نیست

 

یعنى این دنیا کم از بال بقّ است

 

نزد حقّ وان کس که او اهل حقّ است

 

هست مغبون آن که او بربال بقّ

 

قانع آمد شد حسود اهل حقّ

 

گمرهان را زان فزاید اشتباه

 

یافت زان اهل هدایت انتباه

 

زان یضِلُّ گفت سلطان نصیر

 

بهر قومى هم به یَهْدى کثیر

 

زان نشد گمره کس اِلاّ فاسقون

 

که بود آن قلب دونشان واژگون

 

فاسق از دنیا نگیرد جز وبال

 

هم فزایدشان ز قرآن بر ضلال

 

سرکش از رحمان و با شیطان خوشند

 

وَز دَمِ شیطانى اندر آتشند

 

شد صفات نفسشان غالب به قلب

 

گشتشان نور قبول از قلب سلب

 

بعدشان بر بعد، از قرآن فزود

 

منظلم تر شد دل ظلمت نمود(26)

شاءن نزول و وجه تشبیه  
جمعى از مفسّران از ((ابن عباس )) درباره شاءن نزول آیه فوق چنین نقل کرده اند:
هنگامى که خداوند در آیات گذشته پیرامون اوصاف منافقین ، دو مثال (آتش و باران ) را بیان کرد، منافقین گفتند: خداوند برتر و بالاتر از این است که چنین مثالهایى بزند، و به این طریق در ((وحى )) بودن قرآن اظهار تردید کردند. در این موقع ، آیه بالا نازل شد و به آنها پاسخ داد.
بعضى دیگر گفته اند: هنگامى که در آیات قرآن ، مثالهایى به ((ذباب )) (مگس ) و ((عنکبوت )) نازل گردید، جمعى از مشرکان این موضوع را بهانه قرار داده ، زبان به اعتراض گشودند و مسخره کردند که این چگونه ((وحى )) آسمانى است که سخن از ((عنکبوت )) و((مگس )) مى گوید؟ آیه فوق نازل شد و با تعبیراتى زنده به آنها جواب داد.(27)
بعضى از مفسران مى گویند، تعبیر به ((یستحیى )) در آیه ، احتمال دارد در مقابل سخن کافران باشد که مى گفتند:((اءَما یَسْتَحْیى رَبُّ مُحَمَّدٍ اءَن یضربَ مثلاً بِالذُّبابِ وَالْعَنْکَبوُتِ؛ آیا خداى محمّد شرم نمى کند که در کتاب خود به مگس و عنکبوت مثال بزند)).
خداوند در جواب آنان فرمود: (إِنَّ اللَّهَ لاَیَسْتَحْىِى اءَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ).
کافران و بهانه جویان خُردى پشه یا مگس را وسیله استهزاى قرآن و اعتراض به آن قرار داده بودند، در صورتى که :
اولاً:
در مثال مناقشه نیست ، آنهم مثلى که از ناحیه خدا صادر شود. زیرا همه کائنات مخلوق او هستند و براى او کوچک و بزرگ ندارد. ممکن است گاهى مصلحت در این باشد که به یکى از موجودات بسیار کوچک طبیعت ، همانند پشه و یا حتى کوچک تر از آن و یا کمى بزرگتر از آن مانند مگس و عنکبوت مثال بزند، و گاهى به موجودات بزرگ .
ثانیاً:
هنگامى که گوینده درمقام ((تحقیر)) و بیان ((عجز)) و ناتوانى مدّعیان است ، بلاغت سخن ایجاب مى کند که براى نشان دادن ضعف و زبونى آنان به موجودهاى ضعیفى مَثَل بزند و آنها را از جهت ضعف به پشه ، مگس ، عنکبوت و امثال آن تشبیه کند. لذا در این گونه موارد، اگر به جاى این مثالهاى کوچک ، از مثالهاى بزرگى همچون آفرینش کواکب و آسمانهاى پهناور استفاده شود، بسیار نامناسب است و هرگز با اصول فصاحت و بلاغت سازگار نخواهد بود.
زمخشرى مى گوید: ((تعجب آور است از اینها که چگونه این مثلها را انکار کردند در حالى که مردم همواره به ((چهار پایان ))، ((پرندگان ))، ((مار و افعیهاى زمین ))، ((حشرات ))، ((کرم )) و ((جانوران کوچک )) مثال مى زنند و این گونه مثلها در میان عرب شهرنشین و بیابان گرد معروف است و آنان گاهى به حقیرترین چیزها مثل مى زنند و مى گویند:
اجمع من ذرّة :
((جمع کننده تر از مورچه ))،
و اءجراءُ مِن الذّباب :
((و گستاخ تر از مگس ))،
و اءسمع من قراد:
((و شنونده تر از میمون ))،
و اءصرد من جرادةٍ:
((و ضعیف تر از ملخ (در مقابل سرما، ) ))
و اءضعف من فراشة :
((و ضعیف تر از پروانه ))،
و آکل من السوس :
((و خورنده تر از موریانه ))،
و اعراب اگر بخواهند کسى را به پشه تشبیه کنند، این گونه مى گویند:
اءضعف من بعوضةٍ:
((ضعیف تر از پشه ))،
وَ اءعزُّ مِنْ مُخّ البَعوض (28):
((نایابتر از مغز سر پشه )).
علامه طبرسى به نقل از ((ربیع بن انس )) مى گوید:
پشه تا وقتى که گرسنه باشد زنده است و همین که سیر و فربه شد، مى میرد. همچنین مردمى که این مثل در باره آنان زده شده است ، وقتى که همه چیز دنیا برایشان فراهم مى گردد و موقع کامیابى فرا مى رسد، ناگاه دست حق گریبان آنها را مى گیرد چنانکه خداوند مى فرماید:
(
فَلَمَّا نَسُواْ مَاذُکِّرُواْ بِهِى فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ اءَبْوَا بَ کُلِّ شَىْءٍ حَتَّىَّ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ اءُوتُوَّاْ اءَخَذْنَهُم بَغْتَةً...).
(( (آرى ) هنگامى که (اندرزها سودى نبخشید و) آنچه را به آنها یادآورى شده بود فراموش کردند، درهاى همه چیز (از نعمتها) را به روى آنها گشودیم ؛ تا (کاملا) خوشحال شدند (و دل به آنها بستند) ؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم ) )).(29)
نکته ها:  
الف - معناى (فَما فَوْقَها): 
در این که منظور از کلمه (فَما فَوْقَها) چیست ؟ مفسران دو گونه تفسیر کرده اند: گروهى گفته اند منظور ((بالاتر از آن در کوچکى )) است ، زیرا آیه در مقام بیان کوچکى مثال است و برترى از این نظر مى باشد.
بنا بر این معناى آیه چنین خواهد بود: (( (خداوند از مثال زدن ) به پشه و کوچک تر از آن (همانند بال پشه ) شرم ندارد)). چنانکه از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود:
((إِنَّ الدُّنْیا لا تَعْدِلُ عِنْدَ اللّهِ بِجَناحِ بَعُوضَةٍ؛(30) دنیا در نزد خدا به اندازه بال پشه اى ارزش ندارد)).
در حدیثى دیگر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى فرماید: ((لَوْ کانَتِ الدُّنْیاتَعْدِلُ عِنْدَاللّه جَناحَ بَعُوضَةٍ ما سقى کافِراً مِنْها شَرْبَةَ ماءٍ؛(31) اگر دنیا پیش خدا به اندازه بال پشه ارزش مى داشت ، هرگز به کافران قطره اى آب نمى داد)).
بعضى دیگر گفته اند: مراد ((بالاتر از نظر بزرگى )) است . در این صورت ، جمله (فما فوقها) به معناى ((مازاد علیها)) است ؛ یعنى خداوند از مثل به موجود کوچکى همچون پشه ابا ندارد، چه رسد به موجود بزرگتر از آن مانند مگس و عنکبوت . خلاصه این که خداوند متعال براى ارشاد بندگان ، هم به موجودات کوچک مثال مى زند و هم به مخلوقات بزرگ ؛ هر کدام بر طبق مقتضاى حال و به تناسب موضوع .(32)
ب - معناى اضلال الهى  
در جمله (یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهدى بِهِ کَثیراً) نیز، میان مفسّران دو نظریه است : گروهى مى گویند این جمله ، نقل گفتار کافران است که در اعتراض به مثلها مى گفتند: ((خدا چه منظورى از این مثلها دارد که مایه تفرقه شده ، گروهى را به وسیله آن هدایت کرده ، و گروهى را گمراه ساخته است ؟!)).
جمعى دیگر از مفسّران احتمال داده اند که جمله مذکور سخن خدا باشد، نه نقل گفتار کافران . در این صورت معناى آیه چنین خواهد بود که خداوند در جواب آنان که مى گفتند: (ماذا اءَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً)؛ ((هدف خدا از این مثلها چیست ؟)) مى فرماید: ((هدف این است که گروه زیادى را هدایت و گروه دیگرى را گمراه مى سازد، ولى جز فاسقان گمراه نمى شوند)).
خلاصه این که خداوند به وسیله این گونه مثالها بندگانش را آزمایش مى کند، و در نتیجه مؤ منان درآن تفکّر واندیشه مى کنند وهدایت مى شوندوکافران وفاسقان چون وچرا و اعتراض مى نمایند و گمراه مى گردند؛ یعنى آنچه که باعث گمراهى آنان شده ، کفر و فسق و لجاجت آنهاست ، نه این نوع مثالها.
مثلاً: اگر کسى طلا یا نقره اى را براى آزمایش به کوره بیندازد و معلوم شود طلا یا نقره فاسد و قلاّبى بوده ، به او مى گویند، ((اءَفْسَدْتَ فِضَّتَکَ؛ نقره ات را فاسد کردى )). منظور این است که طلا و نقره ات در آزمایش ، بى عیار و قلابى از کار در آمد، نه این که تو آن را فاسد کردى .
همچنین اگر شتر کسى گم شود، مى گویند: ((فلانٌ اءضَلَّ ناقَتَهُ؛ فلانى شترش را گم کرد)). مراد این است که شترش گم شده است ، نه این که عمدا و از روى قصد آنرا گم کرده است .
با توجه به دو مثال فوق ، معناى (یُضِلُّ بِهِ کَثیراً) این است که چون کافران و فاسقان کفر و فسق پیشه کرده اند، خداوند هم عنایت خاصّ و دستگیرى ویژه اش را از آنان بر مى دارد و به حال خود رهایشان مى سازد. به قول شاعر:

راه هست و چاه و دیده بینا و آفتاب

 

تا آدمى نگاه کند پیش پاى خویش

 

چندین چراغ دارد و بیراهه مى رود

 

بگذار تا بیفتد و بیند سزاى خویش

ج - تابلوى حشره شناسى  
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود:
((علّت این که در قرآن به پشه مثال زده شده این است که خداوند تمام آنچه را که در جثّه بزرگ فیل آفریده ، در بدن این حشره کوچک نیز قرار داده به اضافه دو عضو دیگر (که در پشه وجود دارد و فیل فاقد آن است و آن دو عبارتند از: شاخکها و بالها) )).
خداوند مى خواهد با این مثال ظرافت آفرینش را براى مؤ منان بیان کند، تفکّر در باره این موجود ظاهراً ضعیف که خدا آن را شبیه فیل آفریده است ، انسان را متوجه عظمت آفریدگار مى سازد. براى اینکه خرطوم پشه همانند خرطوم فیل ، تو خالى است و با نیروى مخصوصى خون را به خود جذب مى کند؛ این لوله ظریفترین سرنگهاى دنیاست و سوراخ درون آن فوق العاده باریک است .
بعضى از محققان مى گویند: ((نیش پشه همانند متّه اى است که وقتى آن را در بدن انسان یا حیوانات فرو مى برد، در هر ثانیه سه هزار بار مى گردد! درست مثل این که به یک دستگاه فشار قوى برق متّصل است و در یک چشم به هم زدن مقدار لازم از خونى که روزى اوست ، از بدن مى کشد!)).
((خدا نیروى جذب و دفع و هضم و همچنین دست و پا و گوش مناسب به او داده ، بالهایى به او مرحمت کرده تا در طلب غذا پرواز کند، این بالها آنچنان به سرعت بالا و پایین مى شود که حرکت آن با چشم قابل رؤ یت نیست ، این حشره به قدرى حسّاس است که به مجرّد تکان خوردن چیزى ، احساس خطر مى کند و به سرعت ، خود را از منطقه خطر دور مى سازد و عجب این است که در عین ناتوانى بزرگترین حیوانات را عاجز مى کند)).
صاحب تفسیر ((کشف الاسرار)) مى گوید: ((پیل و شیر و نهنگ و مار و کژدم ازو گریزان و بر حذر)).
نویسنده کتاب ((اسرارى از زندگى حیوانات )) مى نویسد: ((حشره شناسان تا کنون براى پشه ها سه نوع صدا و سخن تشخیص داده اند، صداى خشم ، صداى کمک و صداى طلب معشوق .
دانشمندان آمریکایى براى از بین بردن پشه هاى موذى صداى جنس نر آن را به هنگامى که ماده را به سوى خود مى طلبد، ضبط کرده و در نقاط معیّنى پخش ‍ مى کنند. وقتى پشه هاى ماده در اطراف دستگاه پخش صدا که ((زبان پشه )) نامیده شده ، جمع مى شوند آنها را به وسیله ((دِدِتِ)) یا سمهاى دیگر معدوم مى نمایند.
تقلید از سخن پشه هاى نر و آواز آنها براى گرد آوردن پشه ها از سمپاشى مزارع و کشتزارها بهتر و به صرفه تر است ، زیرا سم تنها حشره موذى را از بین نمى برد بلکه میلیونها حشره مفید مانند ((زنبور عسل )) را نیز نابود مى سازد و از میزان میوه ها و حبوبات هم مى کاهد زیرا حشرات به لحاظ گرده افشانى و تلقیح گلها میوه ها را فراوان مى کنند.
از طرف دیگر هزینه سمپاشى مزارع خیلى بیشتر و سنگین تر از سمپاشى اطراف دستگاه پخش صداى پشه مى باشد)).
به طور کلّى مطالعه در جهان حشرات و آگاهى از آیات و دقایقى که در آفرینش آنها به کار رفته ، یکى از مهمترین رشته هاى دانش بشر است .
در دنیاى کنونى ، دانشکده هاى حشره شناسى در سراسر کشورهاى پیشرفته بسیار است .
اسلام در چهارده قرن قبل با مثل زدن به پشه ، مگس و عنکبوت و نامگذارى بعضى از سوره هاى قرآن مجید به اسم بعضى از حشرات ، مانند نحل (زنبور) و نمل (مورچه )، در حقیقت تابلو ((حشره شناسى )) را بالابرده و افکار پیروان خود را به مطالعه در آفرینش حیرت زاى حشرات جلب کرده است .
در تاریخ نوشته اند که : طغیان و سرکشى ((نمرود)) به حدّى رسیده بود، که با کمال گستاخى به جنگ با خدا برخاسته و لشگر انبوهى را براى این نبرد آماده کرده بود! خداوند متعال پشه هاى کوچکى را به جنگ آنان فرستاد و لشگر او را از پاى درآوردند و پشه اى هم به درون مغز نمرود رفت و پس از چهل روز شکنجه و ناراحتى ، سرانجام توسط این پشه کشته شد؛ (...فَاعْتَبِرُواْیا اءُوْلِى الاَْبصارِ).
((شعبى را پرسیدند که هیچ چیز از حکمت خالى نیست در آفرینش آن ، در این پشه و عنکبوت آفریدن چه حکمت است ؟ جواب داد که حکمت اندر آفرینش ‍ آن اگر خود آن بودى که نمرود طاغى به پشه اى هلاک کرد و مصطفى را به خانه عنکبوت که بر در غار ساخت از دشمن برهانید اگر همین بودى حکمت اندر آفرینش آن ، کفایت بودى )).

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.